السلام علیک یا فاطمه الزهرا
ن
نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان. ای ام ابیها! ای مهربان ترین مادر، حبیبه ی حق و شفیعه ی حشر! پدر و مادرم فدای پینه ی دست هایت باد. تو محور آسیای ایثاری و اولین علت خلقت. ای مادر رسالت و همتای ولایت! به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه ی خصایل آسمانی ات بود.
غبار غم از سیمای زیبای علی می زدودی و بر زخم های فزون از ستاره ی پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می نهادی. فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد. پاره ی تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی، وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، آشکار می شد. رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.
بيمار را سرشک و تبسم براي چه؟بر کودکان، نگاه ترحم براي چه؟
از ساقي هميشة کوثر سؤال کن
افتاده کوثرت به تلاطم براي چه؟
دست شکسته را که شفا استراحت است
دستاس کرده دانة گندم براي چه؟
زهرا که در غم پدر آتش گرفته بود!
پس پشت خانه اين همه هيزم براي چه؟
ميگفت با علي که پسر عم! حلال کن
مولا گريست: فاطمه، خانم! براي چه؟
در بازتاب آن همه ظلمي که شد روا
تاريخ پرسشي است که مردم! براي چه؟