غم انگیز
اینکه باید همیشه با آدم ها چند درجه از صمیمیتی که داری عقبتر بایستی چیزیه که با گذر زمان بیشتر بهم ثابت میشه همیشه در روابطم سعی می کنم اینقدر صمیمی نشم که جزییات زندگی کسی را بشنوم و یا در این صمیمیت جزییات زندگیم را باز گو کنم ولی خوب منم ادمم و یه جا هایی احساس میکنم طرف مقابل را خیلی دوست دارم و می تونم صمیمانه (از ته دل صمیمانه ) باهاش رابطه داشته باشم ولی وارد این رابطه که میشم متوجه میشم که ادم ها فقط به دنبال رفع نیاز خودشونن و اگر جایی نیاز خودشون در بین باشه اصلا توجهی به تو که صمیمانه به او نزدیک شدی نمیکنن و این همیشه مرا بهم میریزه دقیقا مثل تجربه ای که امروز کردم . و با عذر خواهی از محضر تمامی دوستان باید بگم که فقط حرف زدن در مورد مسایل خیلی پیش پا افتاده در این روابط مجاز است . چون در مسایل اساسی و مهم واقعا ضربه می خوری درست مثل حال من . ولی این بار ته قضیه را در میارم تا متهم به دهن بدهن کردن راز دیگران و خاله زنک بازی نشم باید معلوم بشه که چیزی را که کسی نمیدانسته از طرف من فهمیده یا اینکه تمام تلاش من این بوده که کسی که چیزی را نمیداند و میخواهد از زبان من بشنود نا موفق بوده.
فعلا به خاطر دفاع استرس و نگرانی دارم و واقعا به ارامش نیازمندم ولی سر فرصت با هر دو طرفی که حرف مرا به گونه دیگر جلوه دادن و باعث این سوء تفاهم شدن روبه رو خواهم شد. و به دوستم هم ثابت خواهم کرد که جز محبت چیز دیگری مرا درگیر این مسئله نکرد و بهتر بود کمی صبر می کرد و بعد از دفاع من گلایه خود را عنوان می کرد و این گونه مرا بهم نمی رخت.
+ نوشته شده در یکشنبه نهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 21:20 توسط مهدی و مهدیه
|